آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشم شون میشی، دستپاچه رو بر نمیگردونن، لبخند میزنن و هنوز نگاهت میکنن...
آدمهایی که حواسشون به بچههای خستهی توی مترو هست، بهشون جا میدن و گاهی بغلشون میکنن...
اونهایی که دستی رو که برای تراکت دادن جلوشون دراز شد، رد نمیکنن، هر چی باشه با لبخند میگیرن و یادشون نمیره که همیشه چند متر جلوتر سطلی هست، سطل هم نبود کاغذ رو میشه تا کرد و گذاشت توی کیف.
دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرن، مثلا میگن این شال پشت ویترین بود انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی...
آدمهایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه میخرن و با گل میرن خونه.
آدمهای اساماسهای آخر شب... که یادشون نمیره گاهی قبل از خواب به دوستانشون یادآوری کنن که چه عزیزند...
آدمهای اساماسهای پرمهر و بیبهانه، حتی اگر با اونها بدخلقی و بیحوصلگی کرده باشی...
آدمهایی که هر چند وقت یکبار ایمیل پرمحبتی میزنن که مثلا تو را میخوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، جوابی برات مینویسن که یعنی در کنارت هستم؛ کسانی که غم هیچ کس رو تاب نمیارن...
آدمهایی که حواسشون به گربههاست، به پرندهها، درختها و موجودات دیگه هم هست...
آدمهایی که اگه توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشون رو با لبخند تعارف میکنن که غریبگی نکنی.
آدمهایی که خنده رو از دنیا دریغ نمیکنن... توی پیاده رو بستنی چوبی لیس میزنن و روی جدول لیلی میکنن.
همین ها هستند که باعث می شوند دنیا جای بهتری برای زندگی باشد.